جایی برای نوشتن

"قسم به قلم و هر آنچه می نویسند"

جایی برای نوشتن

"قسم به قلم و هر آنچه می نویسند"

نوشتن رو دوست دارم...
اینکه گاهی هر چیزی که تو فکرته رو بریزی رو یه صفحه ی سفید و خالی شی...
اینکه فکرای بی سر و ته ذهنت بشن کلمه و کنار هم بشینن و آرومت کنن...
نوشتن آرومم میکنه...

اینجا هست تا نوشته های گاه و بیگاهم یه جا بمونن...
اینجا هست تا بتونم یه روزی برگردم و ببینم تغییر بهاره رو تو پس واژه ها...
اینجا هست تا شما هم شریک شین تو خوندن و مرور بهاره ی قصه ی ما...

مهمانی مدرن

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۵۴ ق.ظ

اذان صبح در شهر من حوالی 4:15 است، اذاب مغرب هم حوالی 9:15 شب. به عبارتی 17 ساعت کامل و ناقابل روزه...

اما این طولانی‌ترین روزهای سال، گرسنه و تشنه می مانیم که چه بشود؟

خیلی گفته‌اند و شنیده‌ایم که به خاطر همدردی با فقراست این گرسنگی و تشنگی و روزه‌داری... اما خداوندا... منی که برای سحر هر چیز که اراده کنم تهیه کرده و تا حد ترکیدگی خواهم خورد و بعد تمام مدت روز را به اشتیاق و با اطمینان به سفره‌ی رنگارنگ و پرنعمت افطار سپری خواهم‌کرد، کی حال فردی  را خواهم فهمید که نه انتظار سفره‌ی رنگین دارد و نه اطمینان به نان شب!

با خودم می‌گویم اما همان چند ساعتی که می‌بینی و می‌خواهی و نمی‌توانی و اندکی آزار می‌بینی یاد می‌کنی آن‌ها را که نه فقط چندساعت که روزها و سال‌ها می‌بینند و می‌خواهند و نمی‌توانند و آزار می‌بینند... شاید کمی دلت بلرزد و حواست بیشتر به آن‌ها باشد...

اما امسال صحنه‌های عجیب بیشتر می‌بینم! افزایش قیمت‌های عجیب اقلام معمول و عادی زندگی این روزها، مثل شکر و خرما... سینی‌های مخصوص افطار گران‌قیمت رستوران‌ها... تبلیغات جواهری و برندهای گران‌قیمت به مناسبت ماه خدا! اما این تبلیغ نوبر بود دیگر! با پولی که در یک شب برای صرف افطاری(!) در بهشت سعدآباد قرار است صرف کنی می‌دانی می‌شود شکم چند گرسنه را سیر کرد؟ آخر ماه مهربان خدا جور در می‌آید با این بریز و بپاش احمقانه که در تبلیغ می‌نویسی‌اش؟

اندیشه 2 را با استادی عجیب گذراندم که فامیلی‌اش فیضی بود. روزی در جواب این سوال که اگر دین برای سعادت بشر است، چرا جوامع دینی اغلب سعادتمند نیستند، یکی از دلایل را فهم اشتباه و سطحی ما برشمرد. اینکه نمی‌فهمیم داریم چه می‌کنیم! ظاهر را گرفته‌ایم و حواسمان نیست چرا و چگونه؟  می‌گفت ماه رمضان قرار است یک وعده‌ی غذا از ما کم شود و چه بهتر که آن وعده را وقف گرسنگان کنیم. گفت اما طبق آمار مصرف خانواده‌های ایرانی در ماه رمضان چندین برابر می‌شود! آمار الان دقیق یادم نیست، ولی ریز ریزش را برایمان گفت...

ما مومنیم... 17 ساعت گرسنگی و تشنگی تحمل می‌کنیم برای خدا! شوخی نیست که 17 ساعت! حالا خدا آن دنیا با حوری و غلمان و شهد عسل تا حدی جبران می‌کند برایمان!

ما حسابی مومنیم! برای آن کسی که چون ما نیست و جلوی ما می‌خورد گشت می‌گذاریم و با شلاق و حبس و جریمه ادبش می‌کنیم... اما گشتی نمی‌گذاریم که گرسنگان را سیر کند... گشتی نمی‌گذاریم که لااقل همین جریمه‌ها را خرج سیر کردن فقرا بکنیم... خب خدا خواسته آن ها فقیر باشند! با خواست خدا که مومن در نمی‌افتد... ما خودمان هزار و یک بدبختی داریم! نمی‌بینی؟ حقوق کم و تورم و اختلاس‌ها را نمی‌بینی؟

 ما مومنیم... کرور کرور در ماه رمضان می‌خریم و ریخت و پاش می‌کنیم و می‌رویم در بهشت سعدآباد ماه مهربان خدا را جشن می‌گیریم! خاله و عمه و عمو را افطار مهمان می‌کنیم؛ آخر ثواب دارد! سفره‌ی هزار رنگ می‌اندازیم که دهن همه باز بماند... ای بابا! جوری حرف می‌زنم انگار نشنیده‌ام چقدر ثواب برای افطاری دادن به یک مومن دیگر برشمرده‌اند؟ حالا به ما چه که هشتاد درصد مهمان‌ها از سر بیماری یا بی‌اعتقادی روزه نگرفته‌اند! ما افطارمان را می‌دهیم... فامیل و در و همسایه را مهمان می‌کنیم، اما دریغ از لقمه نانی که به یک گرسنه بخشیم...

ما مومنیم، اما حواسمان نیست بوی حلیم و ویترین‌های پر زولبیا و بامیه و صف های طویل نان‌های شیرمال مخصوص رمضان چقدر گرسنگان را خون به‌جگرتر و حسرت‌زده‌تر می‌کند...

این ها را نمی‌گویم که خودم را مبرا کنم، نه... من هم از همین آدم‌های حال به هم زنم! ما همه همینیم، شدت و ضعف داریم اما از یک قماشیم... ماه رمضان خانه‌مان وفور نعمت است! انقدر می‌خوریم که کم مانده بالا بیاوریم! خود من بارها از سر هوس در رستوران‌های مختلف افطار کرده‌ام... خود من بارها آنچه را که در طول روز هوس کرده‌ام، به پدرم سفارش داده‌ام که بخرد... خود من هر سال چند روزی صرف آماده کردن هنرنمایی‌های مهمانی افطارمان برای خاله و دایی و... کرده‌ام...

اما حتی به عقل من نادان هم، بهشت سعدآباد و افطار ماه مبارک وصله‌ی ناجورند...

ما به کجا می‌رویم؟؟

یاد بستنی با روکش طلا و حواشی آن می‌افتم... گمانم خیلی نمانده به روزی که در تبلیغات تیتر بزنیم «مهمانی‌های افطارمان را با دسر مخصوص طلایی کنیم» یا بنویسیم «بستنی طلا در ماه طلا» و فراموش کنیم چرا رمضان ماه خوب خدا بود...

به خدا فکر می‌کنم... به صاحبخانه‌ای که مهمان دعوت کرده تا برای اسیر در بند بی‌گناهی گلریزان کند، اما مهمانان چنان به سفره هجوم برده‌اند و بعد از فرط شکم درد بی‌حال افتاده‌اند که حرف در دهانش می‌ماسد... غم‌زده نگاهی به مهمانان سرمست از خوردن می‌اندازد و دل‌شکسته با پشتی خمیده سالن پذیرایی را ترک می‌کند... اما هیچ‌کس، هیچ‌کدام از مهمان‌ها نمی‌فهمند رفتنش را و نمی‌بینند اشک حلقه‌زده در چشمانش را...


«و هیچ کس نمی‌دانست

 که نام آن کبوتر غمگین

 کز قلب‌ها گریخته،

ایمان است...»

 



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۳۰
بهاره حجابی

نظرات  (۴)

۳۰ خرداد ۹۵ ، ۰۳:۲۷ محمدحسین (حامد)
سلام
کلاً متن جالبی بود و به چیزای جالبی اشاره می‌کرد. اما دوست دارم اشاره کنم که تنها مفهومی که میشه به ماه رمضان نسبت داد، درک فقرا نیست.
خیلی نمیتونم توضیح بدم اما میتونم بگم که یکی از مفاهیم جالبش از نظر من اینه که 17 ساعت به هدف اطاعت دست به روزه زدنه (که بیش از نخوردن و ننوشیدنه) این که چون دستور خداست حاضر به این کار میشی
کلاً خیلی من این درک فقرا رو معنی دوری میدونم
پاسخ:
ممنون از نظرت.
بدون شک حق با توئه، منم تو  متن ادعا نکردم هدف اصلی. گفتم هدفی که خیلی میگن اینه. 
وگرنه من به شخصه معتقدم همین صرف مقاومت در برابر خواهش نفس خودش میتونه هدف باشه.
تمرین برای تذهیب نفس، یک ماه واقعا تلاش و مراقبت برای عواملی مثل دروغ و غیبت و تهمت و ...
اینا خودش بسیار مهمه.
ولی همدردی با فقرا اگه هدف خیلی جزئی و پرتی هم باشه باز این حق به ما داده نمیشه که اینجوری به جای اهمیت به فقرا بدتر ریخت و پاش کنیم...

حرف من اینه این وصله ها به روزه دار نباید بچسبه... ولی ما میچسبونیم... متاسفانه...
انصافا خوب گفتی خانم حجابی، خودمون داریم الان همین کارها رو انجام میدیم و از طرف دیگه تقبیحشون می کنیم. واسه من یه مدتی سوال بود که چرا به بعضی چیزها اعتقاد دارم ولی در عمل بهشون اعتنایی نمی کنم. هنوز هم به جواب نرسیدم، بعضی وقت ها فکر می کنم شاید من دارم سعی می کنم خیلی ایده آل گرانه زندگی کنم و واقعیت یه چیز دیگه است به همین خاطر اعتقاد و عملم یکی نیست. نمی دونم ولی امیدوارم روزی برسه که این کارهای خوبی رو که ازش حرف می زنیم، بتونیم بهشون عمل کنیم.

ممنون از متن خوبت
۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۰:۳۱ محمدمهدی معادی‌خواه
بخشی از علت روزه، همین درک حال فقراست که اکثریت ازش غافلیم. البته وفور نعمت، فی نفسه، چیز بدی نیست. :) تو کلّ دنیا، رمضان یک فستیوال و یک فرصت شادی هم هست.

دلیلی نداره شما از این که رفتید رستوران، احساس گناه کنید. هرکس مسئولیتی داره و حدود اختیاری.

این مطلب رو با همۀ دوستان و آشنایان به اشتراک گذاشته ام؛ گفتم با توجه به این که با بخشی از دغدغه های شما مرتبطه، برای شما هم بفرستم.

راه های اینترنتی کمک به نهادهای معتبر خیریه

http://maadikhah.blog.ir/1394/01/05/Online-Charities
۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۰:۴۳ محمدمهدی معادی‌خواه
تو این بحث هم، تجمل، اسراف و پرخوری با مصرف متعادل نعمتهای خدا متفاوت هستن.

ملامت نفس و وجدان بیدار، خیلی خوب و مفید هستن، اما جداً چرا باید چنین جمله ای راجع به خودتون می گفتید؟

«من هم از همین آدم‌های حال به هم زنم!»

نمیشه یک شبه، منجی عالم بشریت شد. این کمال گرایی افراطی در حد خیل بالاست. شما مسئولیت اجتماعی خودتون رو انجام میدید و از مسئولیت اجتماعی خودتون هم با خبر و بهش عامل هستید، دلیلی برای ناراحتی افراطی وجود نداره.

هر یک از ما مکلفیم که سعیمون رو بکنیم.

و در آخر، این نکتۀ شوخی جدی، که متوجه نشدم خورن هلیم (=حلیم) و بامیه، عملی غیراخلاقیه یا نه. D-:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی