تو ماشین امیرحسین، معصومه میگه حجابی میخوام سورپرایزت کنم و آهنگ اشاره ی حبیب رو میذاره... موقع خوندن آهنگ به فکر تلخی فرو میرم... به اینکه چند سال بعد چقدر شنیدن این آهنگ قراره منو برگردونه به این روزهای خوب و غمگینم کنه...
***
وسط امتحان استاد داره دوغ(!) پخش میکنه! برمیگرده میگه بعدنا از این دوغا خوردین یاد امتحان موتور میفتین، مثل پیرمردا که وقتی آهنگ گوش میدن، در واقع آهنگ گوش نمیدن، غرق شدن تو خاطرات...
همین حرف کافیه تا لبخند رو لبم بماسه... و وسط امتحان فکرم بره سراغ آهنگایی که میدونم روزی شنیدنشون قراره غرقم کنه... این فکر رو اسنوز میکنم تا بعدا روی کاغذ بیارم...
***